در مطلب “کنترل بیرونی، تخریب گر روابط مطلوب”، به روانشناسی کنترل بیرونی اشاره شد و گفتیم برای داشتن روابط مطلوب و رضایت بخش، لازم است دست از کنترل بیرونی بکشیم.
یکی از دلایل اصلی طلاق، نارضایتی و تعارضات زناشویی این است که زوجین می خواهند طرف مقابلشان را عوض کنند و او را مجبور به انجام کاری کنند که او نمی خواهد.
از طرف دیگر پرخاشگری های نوجوانان و جوانان با والدین، فرار از مدرسه و خانه، بالارفتن آمار مصرف مواد مخدر بین نوجوانان و جوانان نشان دهنده این است که این افراد از زندگی و روابط خود در منزل، مدرسه و با اعضای اصلی خانواده خود رضایت ندارند.
تقریبا تمامی ما انسان ها میل به کنترل کردن افراد، موقعیت ها و شرایط داریم؛ چرا که همه ما از نیاز ژنتیکی مشخصی به نام نیاز به قدرت بهره مندیم. ما دوست داریم بتوانیم جهان و هرچه متعلق به آن است را تحت کنترل خود در آورده و آن را قابل پیش بینی و قابل کنترل کنیم.
اما مسئله اینجاست که ذات جهان پیش بینی ناپذیر است. بنابراین تلاش های ما برای کنترل ناکام باقی می ماند. اینجاست که به کنترل افراد مهم زندگی روی می آوریم؛ چرا که طبق پیش فرض گفته شده، گمان می کنیم صلاح آن ها را می خواهیم و ما بهتر از خود آن ها تشخیص می دهیم چه چیزی برایشان خوب یا بد است.
منظور از “آن ها” در اینجا طرف مقابل من در یک رابطه است؛ رابطه انسانی یعنی هر جایی که حداقل دو نفر باهم تعامل دارند: رابطه همسران بایگدیگر، رابطه والدین با فرزندان، رابطه فرزندان باهم، رابطه معلم و شاگرد، رابطه رییس و کارمند، رابطه دو دوست و… .
فردی که رفتارش براساس روانشناسی کنترل بیرونی است را “کنترل گر” می نامیم. فرد کنترل گر در تلاش برای ارضای نیاز ژنتیکی قدرت است اما از این غافل است که کنترل گری، مهمترین عامل تخریب روابط بین فردی است. چرا که هیچ فردی نمی تواند در رابطه ای که مدام توسط دیگری کنترل می شود، مدت زیادی باقی بماند.
خواه ناخواه پس از مدتی یا او نیز شروع به رفتار متقابل کنترل گری می کند و یا رابطه را ترک می کند، یا رابطه نامطلوب را با نارضایتی ادامه داده و هیچ لذتی نمی برد. در هر صورت رابطه ای انسانی به سمت تخریب شدن پیش می رود.
در حقیقت کسی که فکر می کند با استفاده از کنترل بیرونی می تواند دیگران را تغییر دهد یا مجبور به انجام کاری بکند، کاملا در اشتباه است چرا که اگر برای مدتی طرف مقابل از او پیروی کند، به محض آنکه این کنترل برداشته شود، کار مورد تایید خود را انجام خواهد داد! به عبارت دیگر ممکن است کنترل بیرونی برای مدت کوتاهی ما را به آنچه می خواهیم برساند، اما نمی تواند اثر دائمی و بلند مدت داشته و موجب تغییرات پایدار در فرد مقابل شود.
چهار باور اصلی در کنترل بیرونی
کنترل بیرونی از چهار باور اصلی تشکیل شده است؛ یعنی افراد کنترل گر به این باورها اعتقاد دارند و بر همین مبنا با دیگران تعامل می کنند. این باورها عبارتند از:
- تمام اعمال، احساسات و رفتارهای من وابسته به رفتار دیگران است؛ یعنی من مجبورم مطابق رفتار دیگران به آن ها واکنش نشان دهم. مثلا چون طرف مقابل توهین کرده منم مجبورم توهین کنم. چون طرف مقابل برسرم فریاد زده من هم مجبورم برسرش فریاد بزنم.
- من می توانم و اجازه دارم دیگران را مجبور به انجام کاری کنم که خودشان مایل به انجام آن کار نیستند.
- من وظیفه دارم که دیگران را مجبور به کاری که می خواهم کنم و می توانم برای این کار از هر ابزاری ( انتقاد، توهین، تمسخر، اجبار، تهدید، تخریب شخصیت، ایجاد احساس گناه، پرخاشگری و…) استفاده کنم.
- موفقیت، خواسته و نیاز من مهمتر از شان انسانی، کرامت و حرمت طرف مقابل من است. مثلا فرد کنترل گر به خاطر رسیدن به خواسته خودش، از توهین و تحقیر کردن دیگران ابایی ندارد. چون باور دارد خواسته خودش مرجح است، حتی به قیمت زیر سوال بردن شان یک انسان، کاری که می خواهد را انجام می دهد. مثل فردی که در جمع همسر یا فرزندش را مسخره می کند چون دوست دارد تفریح کند.
از کجا متوجه کنترل بیرونی شویم و بفهمیم کنترل گر هستیم؟
با کمی اندیشیدن در مورد روابط خودتان، به راحتی پی می برید کنترل گری و کنترل بیرونی یعنی چه. برای پاسخ به این سوال لحظه ای به خود و روابطتان بیاندیشید؛ روابطی که از آن ها لذت می برید و مشتاقشان هستید چه خصوصیتی دارند؟ روابطی که آن ها را ترک کرده اید و یا با وجود ماندن در آن ها رضایتی ندارید و خوشحالتان نمی کند چه ویژگی هایی دارند؟
ما در روابطی احساس آرامش، حال خوب و رضایت را تجربه می کنیم که در آن رابطه، توسط طرف مقابل مورد پذیرش واقع شده باشیم؛ این یعنی دیگری مرا همان طور که هستم دوست بدارد، به من، شخصیت، دیدگاه ها و نظریاتم، و تمام افراد، اشیا و موقعیت هایی که به نحوی به من تعلق دارد یا به من مربوط می شود احترام بگذارد، اجازه دهد برای مسایل فردی و شخصی ام، با در نظر گرفتن خواسته های او، خودم تصمیم گیری کنم، در کنارهم لحظاتی شاد و خوشایند تجربه کنیم، به علایق و خواسته های هم اهمیت دهیم، برای شاد کردن و ارضاء نیازهای یکدیگر تلاش کنیم، نقاط قوت و ضعفم را بشناسد و به من در برطرف کردن نقاط ضعف و برجسته کردن نقاط قوتم کمک کند نه اینکه با سرزنش کردن و انتقاد مداوم، تلاش کند مرا متوجه اشتباهاتم کند.