گسیختگی هیجانی در روابط

گسیختگی هیجانی در روابط

گسیختگی هیجانی، یک واکنش محافظتی است که می تواند مشکلاتی را در روابط مهم و ارزشمند ما ایجاد کند. کمالگراها و کسانی که به کار کردن اعتیاد دارند افرادی هستند که همیشه در تکاپو و جنب و جوش هستند؛ این گونه افراد هنگامی که تمام کارهای خود را در لیست برنامه روزانه شان تیک می زنند به خودشان به عنوان فردی که قابلیت انجام همزمان چندین کار را دارد افتخار می کنند.

این نوع افراد تمایل زیادی به تحلیل گر بودن دارند و به نظر می رسد که همیشه در حال انجام دادن کارهای ناتمام هستند تا مانع از بروز خطا شوند یا اشتباهات دیگران را اصلاح کنند. زیرا یک طرز فکر رایج در آنان این است: هرکسی این توانایی را ندارد که مانند من فکر کند یا مسائل را در نظر بگیرد.

اغلب افرادی که در این دسته هستند مشکلاتی را در برقراری ارتباط عاطفی با دیگران دارند؛ ممکن است آن ها به طور منطقی بدانند که کسانی را دوست دارند و از طرف آن ها نیز دوست داشته می شوند اما با حس کردن این موضوع در بدن خود مشکل دارند.

بیشتر تعاملات آنان براساس کارهایی است که می توانند برای دیگران انجام دهند تا اینکه به این موضوع فکر کنند که چگونه می توانند با افراد دیگر ارتباط برقرار کنند. در اغلب اوقات، گسیختگی هیجانی که آنان در روابط شان تجربه می کنند بخشی از یک واکنش بقا محور است که حتی خودشان نیز از این مشکل اگاه نیستند.

 

گسیختگی هیجانی و رفتارهای محافظت کننده

بدن ما خارج از حیطه اگاهی، همیشه برای حفاظت و ایمنی تلاش می کند و این کار را برای محافظت از ما در برابر دردهای جسمانی و هیجانی انجام می دهد. هنگامی که افراد تجربه های دردناک یا آسیب زایی را تجربه می کنند، بدن به طور خودکار از خود محافظت می کند که می تواند به شکل درگیری، اجتناب یا انفعال و تنبلی ظاهر شود. وقتی افراد اتفاقات ناخوشایند و دردناکی را تجربه و احساس درماندگی می کنند (که می تواند تجربه رایجی در دوران کودکی باشد)، ممکن است الگوی رفتاری گسیختگی هیجانی را ایجاد نماید؛ به عبارت دیگر بدن یاد می گیرد که خود را از عواطف و هیجانات نامطلوب جدا سازد.

 

قطع ارتباط با هیجانات

بدن انسان برای ارتباط با هیجان ها، طراحی و برنامه ریزی شده است. اما اگر هیجانات برای احساس کردن به اندازه کافی قابل اعتماد نباشند، در اغلب موارد بدن یاد می گیرد که خود را از عواطف و احساسات منفی و نامطلوب جدا کند. جنبه مثبت این موضوع این است که انسان ها هیجان های دردناک وآشفته کننده خود را عمیقا (یا اصلا) احساس نمی کنند؛ و جنبه منفی ماجرا این است که هیجانات خوشایندشان را نیز احساس نخواهند کرد. زمانی که هیجانات در بدن درک و احساس نشوند، این هیجانات معمولا خود را به صورت رفتارهایی مانند خشم، تحریک پذیری، بی حوصلگی، احساس دوست داشتنی نبودن، رنجش و حسادت، نشان می دهد.

 

گسیختگی هیجانی و گرفتار شدن در تفکر منطقی

اغلب اوقات افرادی که به صورت منطقی فکر می کنند، از جانب افراد دیگر تحسین می شوند؛ زیرا دنیا برای افرادی ساخته شده است که دستاوردهای بیش از حدی دارند، همه چیز را تحلیل می کنند، خارج از چارچوب های از پیش تعیین شده فکر می کنند، بر روی راه حل ها متمرکز می شوند و همیشه رو به جلو حرکت می کنند. برای برخی افراد، پذیرش و تحسینی که دریافت می کنند اگاهی از این که چقدر از تجربه هیجان های خود جدا هستند را دشوار می کند.
گسیختگی هیجانی همچنین به این معنی است که افراد در اغلب اوقات زمانی که باید موقعیت ها را احساس کنند آن ها را مورد تحلیل قرار می دهند. مانند مواقع سخت و چالش برانگیزی که در زندگی می گذرانند یا هنگامی که شخصی مسئله حساسی را با آن ها مطرح می کند. پیش فرض این افراد این است که به جای اینکه در تجربه فرد گوینده حضور داشته باشند و او را همراهی کنند، بیشتر اوقات بر حل مشکل متمرکز می شوند.

 

آدرنالین بالا و گسیختگی هیجانی

بدن انسان به منظور حس کردن هیجانات طراحی شده، و به همین علت است می تواند تشخیص دهد که چه مواقعی آن ها را احساس نمی کند. به همین دلیل افراد اغلب به دنبال افزایش آدرنالین خود هستند تا هیجان را در بدن خود احساس کنند. آن ها معمولا محصولات گران می خرند، از تجربه های جدید استقبال می کنند، دائما محیط اطراف خود را تغییر می دهند (مثل کمد لباس، سفر رفتن، تعویض ماشین، بازسازی محیط)، برای دستیابی بیش از حد به موفقیت تمرکز می کنند، به دنبال تائید اعتبار خود هستند، یا به سراغ مواردی مثل شبکه های اجتماعی یا تلویزیون می روند که برای آن ها دوپامین ایجاد کند تا هیجان را تجربه کنند.

 

گسیختگی هیجانی و هدیه دادن یا انجام کاری برای دیگران

گسیختگی هیجانی در روابط، اغلب به این معنی است که این افراد عشق را از طریق هدیه دادن یا انجام برخی کارها برای شریک زندگی ابراز می کنند. برای کسانی که دچار گسیختگی هیجانی شده اند ابراز عشق با گفتن کلمات محبت آمیز، نشان دادن توجه، اختصاص دادن زمان یا نزدیکی جسمانی ممکن است سخت و دشوار باشد و دلخوری اغلب هنگامی اتفاق می افتد که آن ها متوجه این مسئله می شوند که دیگران انتظار دارند که عشق را به این شیوه از آنان دریافت کنند.

 

نحوه شروع ارتباط

بدن نمی تواند با دستور دادن، شروع به احساس کردن کند. بدن ارتباط خود را با هیجانات از دست می دهد چون به اندازه کافی احساس اطمینان ندارد. بنابراین این روند ادامه دارد تا زمانی که بدن یاد بگیرد که احساسات قابل اعتماد هستند و به خود اجازه دهد تا تمام آن ها را تجربه کند. آگاهی و بینش، اولین قدم برای ارتباط گیری مجدد بدن با احساسات است. از خودتان بپرسید:

  • آیا وقتی شرایط سختی را پشت سر می گذارم و یا آن را به یاد می آورم احساس دردناکی دارم؟
  • آیا وقتی کسی کلمه محبت امیزی به من می گوید از درون آن را احساس می کنم؟
  • در چه لحظاتی بیشترین ارتباط را با هیجاناتم احساس می کنم؟
  • آیا نسبت به خودم یا دیگران احساس همدلی می کنم؟

 

تمرین ارتباط گیری

قطع ارتباط با هیجانات در روابط، اغلب زمانی اتفاق می افتد که تجربیات دردناکی در گذشته وجود داشته باشد. تمرین کردن برای ارتباط و نزدیکی بیشتر با هیجانات می تواند مسئله چالش برانگیزی باشد؛ به همین دلیل مهم است که صبور باشید و به دنبال تجربه امن ارتباط با هیجاناتتان باشید.

بدنتان را آرام کنید و دست خود را روی شانه یا بازوی یکی از عزیزانتان بگذارید و ببینید که چه احساسی دارید و با این شیوه ارتباط امنی با احساساتتان برقرار کنید. اگر کودک دارید، او را بغل کنید و متوجه احساسی که در بدنتان جریان می یابد باشید. به چشمان شخصی که دوستش دارید خیره شوید و حالات چهره او را ببینید این ها روش های خوبی برای شروع تمرین ارتباط گرفتن با هیجاناتتان است.

اگر این احساستان بیش از حد شما را کلافه می کند، می توانید مانند بعضی از اشخاص، ارتباط امن تری را با احساساتتان از طریق نگهداری از یک حیوان خانگی یا رفتن به طبیعت برقرار کنید. اگر قرار آشنایی با فردی جدید را دارید، این زمان بسیار خوبی برای شروع یک ارتباط ارزشمند و مهم است.

 

آسیب پذیری

عمیق ترین لحظات ارتباط، زمانی اتفاق می افتد که افراد در حالت آسیب پذیری قرار دارند. اگر درگذشته روابط امن و قابل اعتمادی نبوده باشد این احتمال هست که موقعیتی برای آسیب دیدن نیز وجود نداشته باشد.

سعی کنید که آسیب هایتان را بپذیرید با کمک افرادی که آن ها را قابل اعتماد و امن می دانید، کسانی که می توانند بدون قضاوت کردن به شما گوش دهند و احساساتتان را تایید کنند و فضایی را برای احساساتتان فراهم کنند که به شما کمک کند تا بتوانید خودتان را از تجربیات گذشته ترمیم کنید.

افرادی که از نظر هیجانی دچار از هم گسیختگی شده اند اغلب احساس می کنند که تنها هستند یا حمایتی ندارند. این احساس در گذشته اغلب درست بود؛ یادگیری مستقل بودن و روی دیگران حساب نکردن بخشی از ملزومات بقا بود. یادگیری برای درخواست کمک، محول کردن کارها و برقراری ارتباط با دیگران به عنوان بخشی از فرایند به دست آوردن دوباره اعتماد به افراد می باشد. این موضوع نیز که اجازه دهیم که کارها متفاوت از روشی که ما به آن عادت کرده ایم باشند و با ناقص بودن احساس راحتی داشتن نکته مهم و کلیدی است.

 

عذرخواهی

اگر طوری تربیت شده اید که به خودتان متکی باشید، ممکن است این طور یاد گرفته باشید که اشتباه کردن و خطا داشتن کار بسیار غلطی است. این واکنش درونی شده به اشتباهات، معمولا انتظاراتی که باید از خودمان و دیگران داشته باشیم را تعیین می کنند. واکنش سخت گیرانه می تواند باعث شود که ما اشتباهات خود را به سختی بپذیریم ولی با دیگران به هنگامی که اشتباه می کنند مهربان تر باشیم. اعتراف به این مسئله که اشتباه کرده ایم نه تنها توانایی ما را برای آسیب پذیر بودن نشان می دهد بلکه باعث می شود که به افراد دیگر نیز اعتماد کرده و فرایند ترمیم شروع شود.

 

ترمیم کردن

شما هرگز نمی توانید همه چیز را در رابطه تان ترمیم یا بازسازی کنید. این کار غیرممکن است. از آن جایی که هر شخصی تفسیر خاصی را از آن چه که درست است و تجربیات زیسته خود دارد، این اتفاق طبیعی است که انسان ها نسبت به یکدیگر اغلب اوقات دچار سوء تفاهم شوند. کلید حفظ و افزایش ارتباط هیجانی در روابط این است که بدانید چگونه ترمیم کنید و اجازه دهید که آن اتفاق بیفتد.

گسیختگی هیجانی می تواند یک پاسخ نرمال و طبیعی به تجربیات استرس زای گذشته باشد. مهم است آن چه را که در پشت پرده وجود دارد بپذیرید و از آن اگاه باشید. پس از آن است که می توانید یک ارتباط واقعی را با شریک زندگی خود شروع و زندگی زناشویی خوبی را تجربه کنید.

در صورت تمایل نظرتان را ثبت کنید.

نشانی پست الکترونیک شما، نمایش داده نخواهد شد.